حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

دیگ شما سر زا رفت

این داستانی که براتون تعریف میکنم، 100% تجربه شدست!(البته نه توسط بنده) پس لطفا این رو فقط یه طنز قلمداد نکنید! :دی 

 

روزی ملا نصرالدین به در خانه همسایه میره و میگه:اقا ! این دیگ بزرگتون رو به ما دو سه روزی امانت بدید.همسایه هم میره تو خونه و یه دیگ کوچک با خودش میاره.ملا هم بروی خودش نمیاره و  دیگ رو بر میداره و میره.چند روز بعد ملا دیگ رو بر میداره و یه دیگچه داخلش میگذاره و میده به همسایه. همسایه هم براش سوال میشه که این چیه؟! ملا میگه: دیگ شما حامله بود! زایید! 

همسایه هم بدش نمیاد.یه روز دیگه کلا برای قرض کردن دیگ، میره در خونه همسایه.همسایه هم روی حساب ساده لوحی ملا یه دیگ بزرگ میاره که نشا...ا نونش بیشتر چرب بشه! 

یه روز ،دو روز، سه روز... خبری نشد.میره در خونه ملا. ملا گریه کنان میاد دم در میگه: دیشب دیگ شما سر "زا" رفت!

یک مناظره دیگر بین زاهد و کافر

 قبل از همه،تشکر از همه دوستانی که به من لطف دارند.انشا..ا  که عمر همه در جهت خیر ادمی  دراز باد! 

 

در پست قبلی دوستان لطف کردند و نظراتی دادند که باعث شد من یاد داستانی بیافتم که میخوام براتون نقل کنم: 

 

سالها پیش زاهدی در شهری زندگی میکرد عالم مآب و کافری هم ! 

روزی بین این دو مناظره ای شدید اتفاق افتاد.ساعتها بحث و جدل و سفسطه!روز تمام شد و کافر به معبد رفت و زاهد به مسکن خود.همان شب بعد از تفکر کافر تمام بتهای خود را شکست دست از خرافه برداشت و یکتا پرست شد.در همین حین،زاهد تمام کتب خود را در اتش ریخت و کافر شد. 

 

 

بنظر حقیر،بحث مجادله کار هر کسی نیست و نیاز به تجربه و علم کافی دارد.اما برای تبلیغ کردن الزامی برای عالم بودن وجود ندارد.و در مورد لزوم بحث باید این رو عرض کنم که بعضی مواقع بحث واجب میشه هر چند میزان تاثیر در طرف ثانی صفر باشه!گاهی بایستی مواضع سست طرف مقابل را تهدید کرد و از بین برد. ممکن است طرف قانع نشود ولی اطرافیانی که در حال شنیدن  هستند و از ان تفکر حمایت میکنند را بفکر فرو میبرد. در این بین هم اگر یک نفر هم بیاندیشد کافیست.در ضمن پایه و ساس اون تفکر هم نزد طرفداران قدری متزلزل تر میشود.

مناظره کافر و عالم

بین عالم و کافری ملحد مناظره ای راه افتاد.در میانه بحث بود که به ناگاه عالم دست از مناظره کشید و از ادامه ان خودداری کرد. در این میان شخصی از او ٫رسید:"تو با این همه شهرت علم و دانایی توانایی بحث با او را نداری: چرا دست کشیدی؟" 

 عالم گفت: ” علم من از قرآن و حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و گفتار بزرگان علم و دین است، ولی این کافر منکر قرآن و حدیث و گفتار بزرگان را قبول ندارد و نمی شنود، بنابراین شنیدن کفر او برای من چه سودی دارد؟ ” 

 

آن کس که به قرآن و خبر زو نرهی

آنست جوابش که جوابش ندهی 

 

(سعدی)