حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایاتی از دو شاعر


امیر تیمور گوگانی وقتی حاکم شیراز بود بر اهالی آن مالیاتی مقرر داشت که بپردازند .

روزی حافظ به نزد امیر رفت و اظهار نداری کرد .

امیر گفت کسی که مدعی است :


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را    به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را


این بخشندگی با آن اظهار ندامت نمی خواند .

 حافظ پاسخ داد : از همین بذل وبخشش های بیجاست که چنین مفلسم . امیر را خوش آمد و او را از مالیات معاف کرد.


--------------------------



روزی جامی شاعر بزرگ در مجلسی شعری می خواند تا به این بیت رسید که:

 

بس که در جان فکار و چشم بیدارم تویی    هر که پیدا می شود از دور پندارم تویی


یکی از حاضران گفت :  بلکه خری پیدا شد

جامی پاسخ داد : باز پندارم تویی

من عاشق...

سلام! 

این پست رو فقط برای خنده میگذارم! شاید بعضیا شنیده باشند. خانمها ناراحت نشن!چون هیچ منظوری ندارم!

 

بر خلاف عاشقان من عاشق زنهای پیرم
عهد کردستم که غیر از پیرزن یاری نگیرم

شاعران دردام زلف خوشگلان افتند دائم
لیک من بر موی اسپید کهن سالان اسیرم

من مگر دیوانه ام گردم به گرد خوبرویان
کز ادا و غمزه و اطوارشان هر دم بمیرم

نوجوانان تازه کار و قیمت عاشق ندانند
قدر من دانند پیران و شوندی دستگیرم

بر وفای خوبرویان نیست هرگز اعتباری
کز غرور و کبر پندارند ناچیز و حقیرم

هیچ دیدستی که کس گیرد گلاب از غنچه ی گل؟
غنچه چون گل گشت آید خود گلابش چون عبیرم

از شراب نو حذر کن غیر از دردسر ندارد
من شراب کهنه نوشم خود نصیحت کرده پیرم

دلبر نو باوه هرشب سینما خواهد زچاکر
رستوران گر دیر گردد می کند خورد و خمیرم

کیف خواهد عطر خواهد چتر خواهد یار خوشگل
‌پیرزن با نان و دیزی سازد و کهنه حصیرم

دیگ شما سر زا رفت

این داستانی که براتون تعریف میکنم، 100% تجربه شدست!(البته نه توسط بنده) پس لطفا این رو فقط یه طنز قلمداد نکنید! :دی 

 

روزی ملا نصرالدین به در خانه همسایه میره و میگه:اقا ! این دیگ بزرگتون رو به ما دو سه روزی امانت بدید.همسایه هم میره تو خونه و یه دیگ کوچک با خودش میاره.ملا هم بروی خودش نمیاره و  دیگ رو بر میداره و میره.چند روز بعد ملا دیگ رو بر میداره و یه دیگچه داخلش میگذاره و میده به همسایه. همسایه هم براش سوال میشه که این چیه؟! ملا میگه: دیگ شما حامله بود! زایید! 

همسایه هم بدش نمیاد.یه روز دیگه کلا برای قرض کردن دیگ، میره در خونه همسایه.همسایه هم روی حساب ساده لوحی ملا یه دیگ بزرگ میاره که نشا...ا نونش بیشتر چرب بشه! 

یه روز ،دو روز، سه روز... خبری نشد.میره در خونه ملا. ملا گریه کنان میاد دم در میگه: دیشب دیگ شما سر "زا" رفت!