تا بحال مثل صابونش به رخت ما خورده است رو شنیدید؟
رختشویی لباس هرکس را برای صابون زدن میگرفت دیگر پس نمیداد و میگفت: «گم شده یا دزد برده است» و از این جهت هیچکس دو مرتبه به او لباس نمیداد و همیشه میبایستی در جستجوی مشتری تازه و بی سابقه ای باشد. روزی نزد مسافری که مرتبه دیگر لباس او را برای شستن برده و خورده بود لکن فراموش کرده او را نمیشناخت رفت و گفت: «آقا لباسهایتان را بدهید صابون بزنم.» مسافر که او را شناخت گفت: «صابون شما یک مرتبه به رخت من خورده و کافی است.»
۱-خلفای عباسی هر یک لقبی داشتند مانند المتوکل بالله یا الناصر لدین لله و... می گویند
روزی یکی از خلفای ستمکار عباسی به ندیم خود گفت: می خواهم لقبی هم چون اجدادم
برایم بیابی. ندیم اندکی فکر کرد و گفت: خلیفه به سلامت! لقبی بهتر از نعوذ بالله برای شما
نمی یابم!!!
۲-مَحرم یکی از شاعران معاصر ناصرالدین شاه بود. روزی به حضور وی رفت و پس از ادای
سلام واحترام گفت: قبله ی عالم به سلامت! جان نثار یک مصرع شعر سروده ام، اما هر چه
فکر می کنم نمی توانم مصرع دوم آن را بگویم! شاه پرسید: آن مصرع چیست؟ مَحرم گفت:
دیوانه شود مَحرم ، در ماه مُحَرم...
ناصرالدین شاه که خود طبع شعر داشت، فی البداهه گفت:
در ماه صفر هم، ده ماه دگر هم...
۳-گویند شخص کوتاه قامتی از دست ستمگری به انوشیروان شکایت کرد. شاه گفت: گمان
نمی کنم که راست بگویی! زیرا آدم های کوتاه قامت معمولا" خود حیله گر و ستمگرند! مرد
شاکی گردن کج کرد و گفت: قربانت گردم! آن که بر من ستم کرده ازمن کوتاه تر است!