حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

لیلایت منم!

سلام!

عجب شعر جالبی بود این شعر ! خیلی خوشم اومد!



یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست


عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود


سجده ای زد بر لب درگاه او

پُر ز لیلا شد دل پر آه او


گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای


جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای


نیشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی


خسته ام زین عشق، دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن


مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو… من نیستم


گفت ای دیوانه! لیلایت منم

در رگ پنهان و پیدایت منم


سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی


عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم


کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد


سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت


روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی


مطمئن بودم به من سر می زنی

در حریم خانه ام در می زنی


حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود


مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم


(مرتضی عبدالهی)

بد اقبالی

دو تا  دوبیتی قشنگ دارم در مورد شوربختی و بد اقبالی!


در خانه ما ز نیک و بد چیزی نیست
جز ننگی و پاره ای نمد چیزی نیست
از هر چه پزند نیست غیر از سودا

وز هر چه خورند جز لگد چیزی نیست


(عبید زاکانی)



هر بلایی کز آسمان آید
گرچه بر دیگری قضا باشد

بر زمین نارسیده می پرسد
خانه انوری کجا باشد؟!

(انوری)

من عاشق...

سلام! 

این پست رو فقط برای خنده میگذارم! شاید بعضیا شنیده باشند. خانمها ناراحت نشن!چون هیچ منظوری ندارم!

 

بر خلاف عاشقان من عاشق زنهای پیرم
عهد کردستم که غیر از پیرزن یاری نگیرم

شاعران دردام زلف خوشگلان افتند دائم
لیک من بر موی اسپید کهن سالان اسیرم

من مگر دیوانه ام گردم به گرد خوبرویان
کز ادا و غمزه و اطوارشان هر دم بمیرم

نوجوانان تازه کار و قیمت عاشق ندانند
قدر من دانند پیران و شوندی دستگیرم

بر وفای خوبرویان نیست هرگز اعتباری
کز غرور و کبر پندارند ناچیز و حقیرم

هیچ دیدستی که کس گیرد گلاب از غنچه ی گل؟
غنچه چون گل گشت آید خود گلابش چون عبیرم

از شراب نو حذر کن غیر از دردسر ندارد
من شراب کهنه نوشم خود نصیحت کرده پیرم

دلبر نو باوه هرشب سینما خواهد زچاکر
رستوران گر دیر گردد می کند خورد و خمیرم

کیف خواهد عطر خواهد چتر خواهد یار خوشگل
‌پیرزن با نان و دیزی سازد و کهنه حصیرم