حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

بحر طویل بی پایان

سلام!

دوست دارم نظرتون رو در مورد شعر زیر بدونم!


بحر طویل نوعی شعر یا نثر موزون در ادبیات است. قالب بحر طویل بیشتر برای بیان سخنان طنز یا هزل کاربرد دارد. اما برخی شعرهای جدی تر مانند مرثیه ها و مُناظره‌ها نیز با قالب بحرطویل نوشته شده اند .

بحر طویل قالبی شعری است که در آن برخلاف سایر قالب های شعر سنتی فارسی، مصراع های مساوی و بیت وجود ندارد. در عوض، بحر طویل از یک یا چند قسمت با نام بند تشکیل می‌شود.

سرودن بحر طویل از دوره صفویه به بعد مرسوم شده است.(ویکیپدیا)




از شاعری نقل شده که گفته بود : من بحر طویلی می سازم که آخر نداشته باشد !

گفته بودند چگونه می شود ؟

شروع کرده بود به این بحر طویل :

این گربه پرید از لب این بام به آن بام و از آن بام به آن بام و از آن بام فرود آمد و بر پله از آن پله به این پله ، به آن پله از این پله ، از آن پله بیفتاد به دهلیز و ز دهلیز به صحن آمد و از صحن به ایوان و از ایوان به اطاق آمد و زین تاقچه به آن تاقچه پرید و همه را گشت و از این سوی به آن سوی ، به این گنجه و پستو ، به آن دبه و پستو ، همه را سر زد و آن گاه دوید آمد و مطبخ . به این گوشه و آن گوشه وآن گوشه وآن گوشه ، به این دیگ و به آن دیگچه ، به این دیس و به آن چمچه ، به این مجمعه و آن سفره و کاسه ، به آن بادیه و خمره و تابه همه را سر زد و بویید و نجویید ز چیزی که ورا درد خور آید ، نه از پیه و نه از گوشت و نه از مغز و نه از پوست نه از دل ، جگر و قلوه ، نه شُش ، روده و دنبه ، نه ماستی نه پنیری ، نه نانی نه فطیری ، نه از دوغ و نه از شیر ، نه از کره و سر شیر ، نه از کشک ونه روغن ، بقدر سر سوزن ، پس آنگاه بشد باز به دهلیز و ز دهلیز به آن پله ، از آن پله به آن پله ، به آن پله از این پله بشد بام ، از آن بام به آن بام … 

آن کس که بداند و بداند که بداند......

سلام به همه عزیزان!

از همتون تشکر میکنم ! با وجود اینکه مدتیه بی نظم شدم ولی شما همچنان مرتب جویای حال هستید!


یه شعری هست که احتمال زیاد همگی به گوشتون خورده ولی میدونم که اکثرا درست حسابی بلد نیستن! :دی


آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند


آن کس که بداند و نداند که بداند

بیدار کنیدش که بسی خفته نماند


آن کس که نداند و بداند که نداند

لنگان خرک خویش به منزل برساند


آن کس که نداند و نداند که نداند

در جهل مرکب ابدالدهر بماند


(ابن یمین)

پند و اندرز ابوسعید

ابوسعید ابوالخیر با جمعى از اصحاب از کنار روستایی از مناطق اطراف نیشابور به طرف مقصدى مى‌گذشتند.

مردى مُقنی مشغول خالى کردن چاه مستراح بود، اصحاب از بوى تعفن کثافات، دماغ خود را گرفتند و به سرعت از آن محل گذشتند، ولى مشاهده کردند شیخ نیامد.

چون نظر کردند دیدند شیخ با حالت تفکر کنار کثافات ایستاده فریاد زدند استاد بیا. فرمود مى‌آیم، پس از مدتى تأمل در کنار کثافات به سوى اصحاب روان شد، چون به آنان رسید عرضه داشتند: اى راهنما براى چه کنار کثافات ایستادى؟

فرمود: چون شما دماغ خود گرفتید و به سرعتِ حرکت خود افزودید، صدایی از کثافات و فضولات برخاست که هان اى روندگان! دیروز گذشته، ما با حالتى طیب و طاهر و پاکیزه و رنگ و بوئى بسیار عالی بر سر بازار به صورت سبزیجات و میوه‌جات و حبوبات قرار داشتیم و شما بنى‌آدم به خاطر به دست آوردن ما بر سر و بار یکدیگر مى‌زدید و به انواع حیله‌ها و خدعه‌ها متوسل مى‌گشتید، و از هیچگونه تقلبی خوددارى نمى‌کردید، چون ما را به دست آوردید خوردید، ما بر اثر چند ساعت همنشینى با شما تبدیل به این حال گشته و به این سیه روزى افتادیم، به جاى این که ما از شما فرار کنیم، شمایى که باعث این تیره‌بختى براى ما شدید؛ از ما فرار مى‌کنید اى اف بر شما !!!

من کنار کثافات ایستاده و به پند و نصیحت آنان گوش فرا داده تا شاید عبرتى از آنان بگیرم!