حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت ۵




۱-شخصی از مولانا عضدالدین پرسید چطور است که در زمان خلفا مردم دعوی خدایی و پیغمبری بسیار می‌کردند و اکنون نمی‌کنند. گفت: مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی پیش آمده است که نه از خدایشان به یاد می‌آید و نه از پیغامبر.



۲- شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوب‌های سقفش بسیار صدا می‌کرد. به صاحبخانه برای تعمیر آن سخن به میان آورد. پاسخ داد که چوب‌های سقف ذکر خداوند می‌کنند. گفت: نیک است اما می‌ترسم این ذکر منجر به سجود شود.

بحر طویل بی پایان

سلام!

دوست دارم نظرتون رو در مورد شعر زیر بدونم!


بحر طویل نوعی شعر یا نثر موزون در ادبیات است. قالب بحر طویل بیشتر برای بیان سخنان طنز یا هزل کاربرد دارد. اما برخی شعرهای جدی تر مانند مرثیه ها و مُناظره‌ها نیز با قالب بحرطویل نوشته شده اند .

بحر طویل قالبی شعری است که در آن برخلاف سایر قالب های شعر سنتی فارسی، مصراع های مساوی و بیت وجود ندارد. در عوض، بحر طویل از یک یا چند قسمت با نام بند تشکیل می‌شود.

سرودن بحر طویل از دوره صفویه به بعد مرسوم شده است.(ویکیپدیا)




از شاعری نقل شده که گفته بود : من بحر طویلی می سازم که آخر نداشته باشد !

گفته بودند چگونه می شود ؟

شروع کرده بود به این بحر طویل :

این گربه پرید از لب این بام به آن بام و از آن بام به آن بام و از آن بام فرود آمد و بر پله از آن پله به این پله ، به آن پله از این پله ، از آن پله بیفتاد به دهلیز و ز دهلیز به صحن آمد و از صحن به ایوان و از ایوان به اطاق آمد و زین تاقچه به آن تاقچه پرید و همه را گشت و از این سوی به آن سوی ، به این گنجه و پستو ، به آن دبه و پستو ، همه را سر زد و آن گاه دوید آمد و مطبخ . به این گوشه و آن گوشه وآن گوشه وآن گوشه ، به این دیگ و به آن دیگچه ، به این دیس و به آن چمچه ، به این مجمعه و آن سفره و کاسه ، به آن بادیه و خمره و تابه همه را سر زد و بویید و نجویید ز چیزی که ورا درد خور آید ، نه از پیه و نه از گوشت و نه از مغز و نه از پوست نه از دل ، جگر و قلوه ، نه شُش ، روده و دنبه ، نه ماستی نه پنیری ، نه نانی نه فطیری ، نه از دوغ و نه از شیر ، نه از کره و سر شیر ، نه از کشک ونه روغن ، بقدر سر سوزن ، پس آنگاه بشد باز به دهلیز و ز دهلیز به آن پله ، از آن پله به آن پله ، به آن پله از این پله بشد بام ، از آن بام به آن بام … 

آن کس که بداند و بداند که بداند......

سلام به همه عزیزان!

از همتون تشکر میکنم ! با وجود اینکه مدتیه بی نظم شدم ولی شما همچنان مرتب جویای حال هستید!


یه شعری هست که احتمال زیاد همگی به گوشتون خورده ولی میدونم که اکثرا درست حسابی بلد نیستن! :دی


آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند


آن کس که بداند و نداند که بداند

بیدار کنیدش که بسی خفته نماند


آن کس که نداند و بداند که نداند

لنگان خرک خویش به منزل برساند


آن کس که نداند و نداند که نداند

در جهل مرکب ابدالدهر بماند


(ابن یمین)