حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

کیش مهر

همی گویم و گفته‌ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی‌ست در کیش مهر
برونند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور
ندارند کاری دل‌افگارها
بجز اشک چشم و بجز داغ دل
نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه‌ها
چه حلاج‌ها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر توده‌هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان
نیازند هرگز به مردارها
مهین مهرورزان که آزاده‌اند
بریدند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رسته‌اند
چه گل‌های رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت سبزه به هامون و دشت
زند بارگه گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبار
در آیینهٔ آب رخسارها
رود شاخ گل دربر نیلوفر
برقصد به صد ناز گلنارها
درد پردهٔ غنچه را باد بام
هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن تارها
به یاد خم ابروی گلرخان
بکش جام در بزم می‌خوارها
گره را ز راز جهان باز کن
که آسان کند باده دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان
که بسته است چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز
که آینده خوابی‌ست چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها

(علامه سید محمدحسین طباطبایی)



نظرات 3 + ارسال نظر
امین یکشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام، یادش بخیر
این شعر توی کتاب ادبیات کلاس چندم دبیرستان بود؟

آخ که واقعا یادش بخیر!
س-ف درست میگه! مال پیش دانشگاهی بود

س -ف یکشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:11 ب.ظ http://301040.blogsky.com

سلام
اگه درست یادم باشه ماله ادبیات پیش دانشگاهی بود...
شعر قشنگیه.دوسش دارم اما نمی دونم این دوست داشتن تابعی از اینه که من علامه طباطبایی رو خیلی دوس دارم یا شعر اصالتا زیباست.
البته شاید جواب اینه که شعر اصالت و روحش رو از شاعر میگیره.
راستی چی شد بعد از ادبیات جاده ای گریزی به عرفان زدید؟
.
.
.
در ضمن اقای وطن دوست پیرو جواب تون تو کامنت قبل.من تقریبا هر روز به بلاگتون سر می زنم کامنت نذاشتن نشونه نیومدن نیستااااا
ما کلی چیزای خوب از وبلاگ دوستان یاد می گیریم.

سلام!
بنظر من که جفتشون دوست داشتنین حقا!

راستش حسیه دیگه! ادم دم به ساعت نیازاش تغییر میکنه! هر دفعه یه چیز خونش کم میشه! :دی


شما لطف دارید که قابل میدونید و سر میزنید!
من به سر زدن بی رد پای دوستان هم قانعم! که نشون میده که یه من اطمینان دارن!
ممنون
یا علی

بنت الهدی یکشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ب.ظ

سلام
واقعا زیبا بود
موجب لطافت روح و روان است اینجور مطالب...
مثلا ما از نظر جسمی نیاز داریم در هوای پاک و جای زیبا و خوبی نفس بکشیم و یه مدت اونجا بمونیم فارغ از امور روزمره..این خیلی تاثیر داره تو روحیه ی آدم...
وقتی این مطالبو میخونم میگم اینا هم حکم همین مثالی که زدم رو دارند در قبال مغز انسان و فکر انسان..
یه جوری سبکی فکر به آدم میدن...
نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه...
یا حق.

سلام!
ممنونم!
دقیقا همون حس منو توصیف کردید! وقتی که خواستم این شعر رو بذارم همین حس رو داشتم
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد