حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

انار

سلام!

امروز یادم افتاد به یکی از شعر های دوران دبستان! کلی ذوق کردم.با اینکه خاطرات چندان خوبی از اون موقع ندارم ولی خوب.....



صد دانه یاقوت دسته به دسته

با نظم و ترتیب یک جا نشسته

هر دانه ای هست خوش رنگ و رخشان

قلب سفیدی در سینه آن

یاقوتها را پیچیده با هم

در پوششی نرم پروردگارم

هم ترش و شیرین هم آب دار است

سرخ است و زیبا نامش انار است

یک واقعیت




هر چه در این پرده نشانت دهند          گــر نستـانی بــِه از آنـت دهند






علم یا ثروت

سلام!

به نظر خانم بنت الهدی در پست قبل  جواب دادم. اگه دوستان لطف کنند و در  اون مورد هم نظر بدند ممنون میشم! 


یه داستان دیگه از عبید زاکانی که البته قبلا با این مضمون پستی رو داشتیم! راستش دلم نیومد که بقلم خودم بنویسمش.



لولیی با پسر خود ماجرا می‌کرد که تو هیچ کاری نمی‌کنی و عمر در بطالت به سر می‌بری. چند با تو گویم که معلق زدن بیاموز، و سگ را از چنبر جهانیدن، و رسن بازی یاد گیر، تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نشنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علوم مرده‌ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی. و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا به حاصل نتوانی کرد.