حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

علم یا ثروت

سلام!

به نظر خانم بنت الهدی در پست قبل  جواب دادم. اگه دوستان لطف کنند و در  اون مورد هم نظر بدند ممنون میشم! 


یه داستان دیگه از عبید زاکانی که البته قبلا با این مضمون پستی رو داشتیم! راستش دلم نیومد که بقلم خودم بنویسمش.



لولیی با پسر خود ماجرا می‌کرد که تو هیچ کاری نمی‌کنی و عمر در بطالت به سر می‌بری. چند با تو گویم که معلق زدن بیاموز، و سگ را از چنبر جهانیدن، و رسن بازی یاد گیر، تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نشنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علوم مرده‌ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی. و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا به حاصل نتوانی کرد.

شنیدنی هایی از عبید

۱-مردی را گفتند پسرت را به تو شباهتی نباشد. گفت: اگر همسایگان باری ما را رها کنند فرزندانمان را به ما شباهتی خواهد افتادت.


۲-یهودی از نصرانی پرسید: موسی برتر است یا عیسی؟ گفت: عیسی مردگان را زنده می کرد ولی موسی مردی را بدید و او را به ضربت مشتی بیفکند و آن مرد بمرد عیسی در گهواره سخن می گفت اما موسی در چهل سالگی می گفت خدایا گره از زبانم بگشای تا سخنم را دریابند


۳-زن مزبد حامله بود. روزی به روی شوی نگریست و گفت وای بر من اگر فرزندم به تو ماند. مزبد گفت: وای بر تو اگر به من نما ند.


۴-کسی مردی را دید که بر خری کند رو نشسته گفتش کجا می‌روی؟ گفت: به نماز جمعه. گفت: ای نادان اینک سه شنبه باشد. گفت: اگر این خر شنبه‌ام به مسجد رساند نیکبخت باشم

عمامه و سواد



ملا عمامه بزرگی بر سر گذاشته بود . مرد بیسوادی به نزد او رفت و کاغذی به او داد و تقاضا کرد اونرو براش بخونه.

ملا گفت خوندن بلد نیستم ، مرد  با تعجب سر تا پای ملا رو برانداز کرد و گفت:
- اگر خوندن بلد نیستی پس عمامه به این بزرگی رو برای چی  سرت گذاشتی؟
ملا بلافاصله عمامه را از سر خودش برداشته و بر سر اون مرد میگذاره و میگه:
- بفرما اگر عمامه داشتن دلیل با سواد  بودنه و برای آدم سواد می آره حالا تو که آنرا بر سر داری کاغذ خودت رو بخون!