حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

ارزش ملک و سلطنت

روزی بهلول بر هارون الرشید وارد شد .

خلیفه گفت: مرا پندی بده!

 بهلول پرسید :

اگر در بیابانی بی آب تشنگی بر تو غلبه نماید چندانکه مشرف به موت گردی ، در مقابل جرعه ای آب که عطش تو را فرونشاند چه میدهی ؟

گفت : صد دینار طلا .

پرسید : اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد ؟

 گفت : نصف پادشاهیم را .

بهلول گفت : حال اگر به حبس البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی ، چه میدهی که آنرا علاج کنند ؟

گفت : نیم دیگر سلطنتم را .

 بهلول گفت :

 پس ای خلیفه ، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی .

فوت اخر کوزه گری

سلام!

با اجازتون یه چند روزی رفته بودم جنوب برای بجا اوردن سنت حسنه و سفارش شده صله رحم!

خدا س-ف رو خیر بده که یاد ما انداخت که یه دیداری هم از اقواممون در جنوب داشته باشیم(با پست مخصوص و مربوطه خودشون).جاتون سبز، خیلی خوب بود.بطور سلسله وار به همه سر زدم  که یکیش همین مهرگان خونه خودمون بود!


بگذریم...

یه ضرب المثل دارم براتون...

"فوت آخر کوزه گری" رو که قطعا شنیدید!

روزی روزگاری،کوزه گری شاگردی داشت توانا و با استعداد که قوت دستش کم از استاد نبود.

شاگرد که به توانایی خودش پی برده بود ،با غرور تمام تصمیم گرفت برای خوش کاسبی جدایی راه بندازه! و از استاد جدا بشه با خیال اینکه چیز دیگری برای یاد گرفتن وجود نداره و میتونه با استاد رقابت کنه!

کار  رو راه میندازه...

تمام مراحل کار رو طی میکشه...ببخشید ،طی میکنه!:دی

بعد میبینه تمام مراحل یکیه! ولی رنگ کوزه ها کدر میشه!

هر چی سعی میکنه ...بی فایده!

دست اخر میره پیش استاد

میگه:"استاد !! من تمام مراحلی که یادم دادین رو انجام میدم ولی کوزه ها کدر و بد رنگ میشن!"

استاد جواب میده:جواب تو توی فوت آخره! که میگن فوت اخر کوزه گری!

کوزه بهنگام خشک شدن در فضای باز و جلوی افتاب ،گرد و خاک روش میشینه!ولی من موقع گذاشتن اونا داخل کوره با یه فوت گرد و غبار  زدایی میکنم!

این غبار باعث کدر شدن کوزه میشد



علی مولای مظلومان عالم




علی مولای مظلومان عالم
بگو از نارفیقان چون بنالم


از آن شامی که سر در چاه کردی
مرا از درد خویش آگاه کردی


طنین ناله در افلاک افتاد

تمام آسمان بر خاک افتاد


پر و بال تو ((زهرا)) را شکستند

تو را با ریسمان فتنه بستند


کدامین شب از آن شب تیره تر بود

که زهرا حایل دیوار و در بود


زمان بر سینه خود سنگ می کوفت

زمین از داغ زهرا شعله ور بود


تو می دیدی ولی لب بسته بودی

که آیین محمد در خطر بود؟


ندانستم که در چشم حقیقت

کدامین مصلحت مد نطر بود


گلویت استخوانی اتشین داشت

که فریادت فقط در چشم تر بود؟


فدای تیغ عریان تو گردم

کسی آیا زتو مظلوم تر بود؟


مه خورشید طلعت کیست؟ زهرا

چراغ شعله خلقت کیست ؟ زهرا


پس از زهرا علی بی همزبان شد

اسیر امتی نامهربان شد


علی تنهاست در یک قوم گمراه

زبانش را که می فهمد به جز چاه


پس از او کیسه نان و رطب کو

صدای ناله های نیمه شب کو


خدایا کاش آن شب بی سحر بود

که تیغ ابن ملجم شعله ور بود


اذان گفتند و ما در خواب بودیم

علی تنها به مسجد رهسپر بود


در آن شب تا قمر در عقرب افتاد

غم عالم به دوش زینب افتاد


فدک شد پایمال نانجیبان

علی لرزید و در تاب و تب افتاد


یقین دارم به جرم فتح خیبر

فدک در دست ال مرحب افتاد


علی جان کوفیان غیرت ندارند

که فرمان تو را گردن گذارند


علی جان کوفیان با کیاست

جدا کردند دین را از سیاست


بنام دین سر دین را شکستند

دو بال مرغ امین را شکستند


(مرحوم آقاسی)