حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

شاخ و شانه کشیدن

سلام!


ضرب المثل دارم حاجی! ضرب المثل!


فارسی زبونها یه ضرب المثلی دارند که حکایت از ارعاب و تهدید طرف مقابل میکنه!

واقعا این قدیمی ها نوبر بودن! همه چیزشون!

مثلا در زمینه  گدایی!!

قدیما ،گدا ها یه چوبی بدستشون میگرفتن که از شاخه نوک تیز درختان درست شده بود و یه تیکه استخوان که مربوط به کتف گوسفند بود در دست دیگه!  میرفتن دم در محل کسب مردم  و سائلی میکردن.اگر هم طرف پولی نمیداد و کمکی نمیکرد، با کشیدن این شاخه روی این تکه استخوان صدای مشمئز کننده ای رو تولید میکردن که کاسب ننه مرده برای باز کردن این گدا از سر خودش بناچار پول رو میداد. (یاد  اون زمانی که یونولیتها رو روی دیوار میکشیدیم و اعصاب همه رو خرد میکردیم بخیر! :دی)


این جا بود که ضرب المثل "شاخ و شانه کشیدن "جا افتاد!

ملازمت با بزرگان

از سیاه گوش پرسیدند: "چرا همواره با شیر ملازمت مى کنى ؟ "
در پاسخ گفت : "تا از باقیمانده شکارش بخورد و در پناه شجاعت او، از گزند دشمنان محفوظ بمانم."
به او گفتند: "اکنون که زیر سایه حمایت شیر هستى و شکرانه این نعمت را بجا مى آورى ، چرا نزدیک شیر نمى روى تا تو را از افراد خاص خود گرداند و تو را از بندگان مخلص بشمرد؟"
سیه گوش پاسخ داد: "هنوز از حمله او خود را ایمن نمى بینم ؟ "
اگر صد سال گبر آتش فروزد
اگر یک دم در او افتد بسوزد

  حکیمان گفته اند: از دگرگونى طبع پادشاهان برحذر باش که گاهى به خاطر یک سلام برنجند و گاهى در برابر دشنامى جایزه بدهند، از این رو گفته اند: ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان .

تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار

بازى و ظرافت به ندیمان بگذار


چوبکاری نکنید دیگه!

سلام!

شرمندم چوبکاریمون نکنید!


اها! اینم یه ضرب المثل!

چوبکاری به معنی چوب زدن و فلک کردن هست که کاربردش از این قراره که هر وقت کسی روبا لطف و کرم تنبیه میکنی طرف مقابل میگه :اقا! شرمنده! چوبکاریمون نکنید دیگه!

یعنی چی؟

یعنی ما که به خطای خودمون واقفیم شما دیگه ما رو نزن!حالا این زدن میتونه فیزیکی نباشه.


اینه که میگن:چوب کاری میفرمایید!



یه ضزب المثل دیگه هم بگم که جبران کم کاری های اخیر بشه! البته تا حدی


اش نخورده و دهن سوخته!

کاربردش رو که همه میدونن پس برم سراغ ریشه!

یه روز یه بنده خدایی میره خونه یکی از بستگان.اون بسته (منظورم فامیلشونه   ) هم برای این مومن خدا آش میاره،محض مهمان نوازی انشا...ا!

این آقا یهو دندنش درد میگیره و دستشو میبره جلو دهنش. میزبان هم فکر میکنه که طرف عجله کرده و اش سرد نشده رو سر کشیده و دهنش سوخته!

میگه: "خوب میگذاشتی سرد بشه بعد میخورد!"

ایشون هم که شرمنده میشه میگه:"بله...آش نخورده و دهن سوخته!"


خوب بید....؟!