حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

انار

سلام!

امروز یادم افتاد به یکی از شعر های دوران دبستان! کلی ذوق کردم.با اینکه خاطرات چندان خوبی از اون موقع ندارم ولی خوب.....



صد دانه یاقوت دسته به دسته

با نظم و ترتیب یک جا نشسته

هر دانه ای هست خوش رنگ و رخشان

قلب سفیدی در سینه آن

یاقوتها را پیچیده با هم

در پوششی نرم پروردگارم

هم ترش و شیرین هم آب دار است

سرخ است و زیبا نامش انار است

نظرات 2 + ارسال نظر
بنت الهدی دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:09 ب.ظ

سلام
فکر کنم کلاس دوممون بود اگه اشتباه نکنم.
یادمه معلممون منو برد تو دفتر این شعرو برای معلمهای دیگه و مدیر بخونم نمیدونم چرا ؟
حتما خوش صدا بودم:دی

اره!
یادمه اواخر کتاب بود!
شایدم برعکس من بچه زرنگ بودید!:دی

س - ف دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ب.ظ

خوب یادمه ...
قبل از اینکه برم دبستان و خوندن و نوشتن یاد بگیرم این شعر و خیلی از شعرای دیگرو از حفظ بودم.
بعد با لحن شیرین بچه گونه می خوندمشون.یادمه اخر شعرم می گفتم شعر از مصطفی رحمان دوغ!
بعد همه می خندیدن ...
من از ۱ سالگی شعر حفظ بودم! حرفم سند داره هاااااا
مامان عزیزم لطف کرده و خیلی هاشو ضبط کرده. هر از گاهی بهشون سر می زنم. گوش کردنشون حس قشنگی بهم میده...
ممنون که منو بردید به اون روزای قشنگ

وای که من به زور کتک حفظ میکردم!:دی
یه دفه به ما هم بگید وطن دوغ! :دی
چه کار قشنگی که این صدا ها و خاطرات رو ضبط کردن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد