حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

داستان رزق دادن حضرت سلیمان

سلام! 

اصل داستان قبل(که البته هنوز منبع مطمئنی پیدا نکردم) به اینصورته که : 

 

 

گویند حضرت سلیمان که علاوه بر مقام نبوت مقام پادشاهی را نیز داشت و به زبان کلیه حیوانات آشنا بود و جن انس و دیو و باد و تمام موجودات در اختیاراتش بود روزی ضمن مناجات به خداوند با عجز و لابه عرض کرد که بارالها که اجازه ده فقط یک روز جمیع مخلوقات تو را به ضیافت دعوت کنم و یک وعده یه آنان غذا بدهم خدای تعالا در خواست سلیمان را نمی پذیرفت و ضمن وحی به او نصیحت می فرمود که از اجرای این نیت در گذر ولی حضرت سلیمان مرتبا بر اصرار و درخواست خود می افزود و از خدا می خواست تا اجازه دهد تمام موجودات روی زمین را مهمان و یک وعده غذا به آن ها بدهد .

چون در خواست سلیمان از حد گذشت خداوند قبول فرمود و سلیمان به کلیه پیروان خویش دیو و جن و انس و حتی مور و ملخ فرمان داد تا می توانند آذوقه و خوراکی جمع و انبار کنند و در یک جا گرد آورند پس از گذشت ماهها مقدار خیلی زیادی از هر قبیل آذوقه در دشت وسیعی در کنار ساحل دریا جمع شد و مانند کوه بر روی هم انباشته گردید و حضرت سلیمان برای روز معینی کلیه جانداران را به ساحل دعوت کرد . وقتی همه انسانها و حیوانات حضور یافتند قبل از اینکه شروع به خوردن کنند و دست به چیزی بزنند ناگهان ماهی عظیمی سر از آب دریا در آورد و عرض کرد ای سلیمان صبحانه ی مرا زود برسان که از شدت گرسنگی تاب صبوری ندارم.

سلیمان فرمود تا شتری بریان در دهان آن ماهی که مانند غاری بود انداختند ماهی قورت داد و همچنان دهانش باز بود و وباره شتری و پس از آن فیلی و بعد از آن هرچی از آذوقه از قبیل گوشت و گلشن و سایر خوردنیه فراهم شده بود همگی در دهان او ریختند و با این حال دهانش بماند دقیقه نخستین باز بود و می گفت بدهید که سیر نشدم و هنوز گرسنه ام در حالی که از آن همه خوردنی و آذوقه چیزی باقی نمانده بود تا در دهان او بریزند و آتش اشتهایش را فرو نشانند . حضرت سلیمان از عجایب خلقت الهی به شگفت آمد و از آن ماهی پرسید مگر تو در روز چقدر خوراک میخوری ؟ عرض کرد یا نبی الله خداوند متعال هر روز سه قورت خوراک به من عطا می کند آنچه تو حال به من دادی نیم قورتش بود و اینک دو قورت و نیمش باقیست . سلیمان از کرده ی خود پشیمان گشت و روی نیاز به درگاه خدای چاره ساز آورد و اظهار عجز و ندامت فرمود . آنگاه عموم حیوانات بامر خداوند متفرق گشتند و هریک بروزی مقرر خود رسیدند و از نعمتهای روی زمین و طبیعت سیر شدند  .

نظرات 3 + ارسال نظر
امین چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:06 ق.ظ

دو تا سوال فلسفی محض خنده! :

1- شتر و فیل رو چطوری بریان کردند؟!!!
2- این ماهیه صبحانه اش این بوده ناهار و شام دیگه چی می‌خورده؟ اصلاً خدا این همه غذا رو چطور بهش می‌داده؟!!!

بیچاره ها دعوتشون میکردن بصرف غذا.بعد خودشون خوراک میشدن!:دی

س -ف چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام
خوشحالم که به ذکر منابع تاکید می کنیم.
خوبه عادت کنیم حرف بی سند رو نپذیریم.
ممنون

بنت الهدی چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:19 ب.ظ

سلام
من این بار این داستان رو خوندم یه چیزه دیگه
به ذهنم رسید که آقا امین هم اشاره ای کردند...
به نظرم اینجا میخواسته یه چیزه دیگه هم نشون بده و بگه که اگر خدا به کسی روزی میده در اون برکت هم قرار میده
مثلا اون روزی که خدا به ماهی و هر چیزه دیگه میده اگر چه ممکنه کم باشه ولی برکت هم داره...
مثلا من از کسی شنیدم میگفت دعا کن خدا به وقتت برکت بده
ممکنه من با یکی دیگه یه اندازه وقت برای کار مشخصی داشته باشم و کارمو بهتر و سریعتر انجام بدم یعنی اینکه برکت وقتم بیشتره...و همینطور که در مورد غذا و سایر چیزا..
ضرب المثل معروف که میگن:
از تو حرکت از خدا برکت...
این چیزی بود که در دور دوم خوندن این مطلب به ذهنم رسید...

آنتونی رابینز میگه من همیشه فیلم ها رو چندبار میدیم
چون برداشت اول من با برداشت دوم و همچنین بعدی ها متفاوته...
اینم شده حکایت ما :)
ببخشید طولانی شد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد